ماجرای گل سرخ...
عشق
درباره وبلاگ


شعر من کوچه ای پیچاپیچ است کوچه باغی ست که تنها یک شب تو از آن کوچه گذشتی آرام

پيوندها
دایرکتوری تبادل لینک گیله وا
کلبه شادی
ترنم عشق
يادداشت هاي پراکنده
زندگی رو عشق است
ورود ممنوع
تقدیم به تنها عشق زندگیم
Holy Man
عشق تک
دختر تنها
شاید برای اوقات بیکاری
♠♠♥♥lOvEiNg♥♥♠♠
من عاشقتم
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق و آدرس armeta.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 386
بازدید کل : 68468
تعداد مطالب : 24
تعداد نظرات : 47
تعداد آنلاین : 1

موضوعات
تبریک،تسلیت

نويسندگان
رایکا

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
شنبه 12 شهريور 1390برچسب:, :: 8:5 PM :: نويسنده : رایکا

گل سرخ قصمون با شبنم رو گونه هاش
دوباره دل داده بود به دست عاشقونه هاش
خونه ی اون حالا توی گلدون سفالیه
جای یارش چقدر توی این غریبی خالیه
یادش افتاد که یه روز یه باغبون دو بوته داشت
یه بهار اون دوتا رو کنار هم تو باغچه کاشت
با نوازشای خورشید طلاها قد کشیدند
قصشون شروع شد و همش به هم میخندیدند
شبنمای اشکشون از سر شوق و ساده بود
عکس دیوونگیشون تو قلب هم افتاده بود
گلای قصه ی ما اهالی شهر بهار
نبودن آشنا با بازی تلخ روزگار
روزای غنچگیشون چقدر قشنگ و خوش گذشت
حیف،اون لحظه ها کوچیک و مرد و برنگشت
فکر میکردن همیشه مال همن تا دم مرگ
بمیرن،با هم میمیرن از غم باد و تگرگ
یه روز اما یه غریبه اومد و کند و برد
یکی از عاشقای قصه ی ما رو چید و برد
اون یکی قصه ی این رفتن رو باور نکرد
تا که بعدش چیده شد با دستای سرد یه مرد
گلای قصه ی ما عاشقای رنگ حریر
هرکدوم یه جای دنیا بودن و هر دو اسیر
هیچکی از عاقبت اون یکی با خبر نبود
چی میشد اگه توی دنیا قصه ی سفر نبود
قصه ی گلای ما،حکایت عاشقیشون
مال یاس و پونه ها،اطلسیاش
یکیشون حالا توی یه گلدون سفالیه
اون یکی برده شده واسه عیادت مریض
چقدر به فکر هم اما چقدر در به درن
اونا دیگه تا ابد از حال هم بی خبرن
روزگار تو دنیای ما قربونی زیاد داده
اون بلاها رو سر خیلی کسا در میاره
این یه قانون شده که چه تو زمستون چه بهار
نمیشه زخمی نشد از بازیای روزگار
اگه دست روزگار گلای ما رو نمیچید
حالا قصه ی ما با وصالش به پایان میرسید
ولی روزگار همیشه عادتش اینه
خوبا رو کنار هم میاره بعد هم میچینه
کاش دلایی که هنوز میتپیدن واسه بهار
امون بمونن از بازی تلخ روزگار


نظرات شما عزیزان:

یه دوست
ساعت20:56---12 شهريور 1390
سلام,
خیلی خوب بود


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: